چه زود این روزها سپری می شود.
و چه فرصت ها کم است برای گریستن...
دلیل گریه هایمان زیاد است.
یکی از دلایل گریه این است که شخصی که مصیبت دیده، بزرگ و والا مقام باشد.
پروردگار عالم و پیامبرش حکم نموده اند با شخص بزرگ، بزرگوارانه رفتار نماییم.
پیامبر جامه ی خود را برای عدی بن حاتم، بزرگ کفار پهن نمود و جانشین بلافصل ایشان، امیرالمومنین(ع) از برداشتن زره عمرو بن عبدود خودداری ورزید و عریانش نساخت.
در اسلام حتی از فروش دختران پادشاهان در بازارها، نهی شده...
اینک به سوی حسین نظاره کنید.
آیا نباید بر حسین گریست به هنگامی که ناجوانمردانه حرمتش را شکستند و جامه اش را ربودند؟
آیا نباید بر حسین گریست به هنگامی که یادمان می آید خواهران و زنان و دخترانش را در معرض فروش گذاشتند و به اسارت بردند، آن هم در مملکت اسلامی؟!
اگر فردی که بسیار نیکو صفت باشد از دنیا برود، هر کسی که آشنایی هرچند مختصری با او داشته باشد، بر او گریان می شود.
حال تو که حسین را بیشتر از مختصر شناخته ای ببین که صفات اربابت چگونه با مصیبت هایش تطابق دارد و آنگاه برای عشق و جنونت، اباعبدالله، اشک بریز.
یکی از صفات برجسته ی حسین، ذکر گفتن ایشان از روز ازل تا به هنگام حمل توسط بانوی دو عالم و در هنگام ولادت و کودکی و جوانی و پیری است.
و حتی ذکر و قرآن خوانی ارباب در بالای نیزه از صفات بی نظیر ایشان است.
شما به من بگوئید: آیا چگونه می شود همچون یزید و ابن زیاد بر لب و دندان حسین خیزران می کوبند؟
صفت دیگری که ارباب داشت این بود که حاضر به شکستن دلی نبود.
مصداقش همان داستان وضوی مرد بادیه نشین است.
چقدر بر حسین گران بود که او را خطاب قرار دادند که نماز از تو قبول نمی شود.
ای نادان! به خیال خام خود نماز حسین، خون خدا قبول نیست و نماز چون تو زنازاده ای مقبول است؟
اف بر تو!
بخشندگی صفتی برجسته است که حسین در حد اعلای آن را داشته...
بذل می کرد قبل از آنکه از او بخواهند.
اما در صحرای کربلا او خواست.
او التماس کرد.
برای خودش نه...
برای نکشتن نه...
برای اسارت نبردن خاندانش نه...
برای سیلی نزدن به سه ساله اش نه...
برای زنجیر بر گردن زین العابدینش انداختن نه...
برای زینب و سکینه و هر کس دیگری نه...
او برای اصغرش التماس کرد.
برای نوزاد شش ماهه ای که تشنه بود و در حال مرگ...
فرمود او خواهد مُرد لیکن جرعه آبی بدهید تا تشنه کام جان نسپارد.
آب که ندادند هیچ، تیر سه شعبه زدند.
روایت شده سر علی اصغر به روی زمین پرت شد.
ساده اش را که خودمان تجسم کنیم و نرمترش کنیم تا دلمان کمی آرام بگیرد، این می شود که سر بر پوست آویزان شد.
صفت دیگر حسین ما، حیا و خجالت ایشان است.
او از کمی بخشش به مستمندی خجالت می کشید.
پس چگونه بود حال ارباب به هنگامی که دختر کوچکش از او طلب آب کرد؟
و چگونه بود حال حسین به هنگامی که نتوانست خود را به بالین قاسم که او را فرامی خواند، برساند؟
چه بسیار صفاتی که ارباب ما داشت و چه بسیار مصیبت هایی که تطابق دارند با این صفات...
آیا نباید بر چنین انسان نیکو صفتی گریست؟
گاهی می شود که کسی اشک می ریزد.
ناخودآگاه اشک تو نیز روان می گردد.
با گریه ی او تو هم گریه ات می گیرد.
این روزها، روزهای همین گریه هاست.
کنار کسی نشسته ای که از شنیدن غم ارباب صورتش غرق در اشک است.
شاید روضه به دلت ننشسته باشد ولی گریه ی او تو را به گریه می اندازد.
حال به من بگو که آیا نمی خواهی هم نوا با پیامبر، بر حسین گریه کنی؟
آیا از یک میخ هم کمتری؟
تعجب نکن!
میخ کشتی نوح بر حسین خون گریست.
دل تو مگر از سنگ است که چشمانت خیس نگردد؟
مگر نه اینکه در روز عاشورا هر سنگی را که بلند می کردی از زیرش خون تازه روان بود.
از پیامبر پیروی نمی کنی از میخ و سنگ پیروی کن و برای ارباب لااقل دو قطره اشک بریز.
رقت قلب و دلسوزی دلیل دیگری برای گریستن است.
آیا اگر بشنوید که انسانی را سر بریده اند و زنان و کودکانش را به اسارت برده اند، دلتان به درد نمی آید؟
حتی اگر بشنوید که با انسان گنهکاری چنین کرده اند اندوهگین خواهید شد.
حال حسین خود می فرماید: آیا من کسی از شما را کشته ام، و یا مالی از شما به ناحق گرفته ام و یا دین و آیینی را دگرگون ساخته ام؟
ای یعنی نهایت بی گناهی...
و من می خواهم اینجا برایت بگویم که دلت برای ارباب به درد بیاید.
تنها سر بریدن نبود.
تنها به اسارت گرفتن نبود.
ما چه اندک می دانیم از عاشورای سال شصت و یک...
حسین را به هر شکل ممکن که بود کشتند.
سالها با خود فکر می کردم به هنگام حمله به خیمه ها و آتش زدن چادرها و ترساندن اهل حرم با دواندن اسب ها در محل خیمه ها، آیا می شود که کودکی و یا حتی زنی، از ترس جان نسپرده باشد؟
چندی پیش فهمیدم کودکی در بین خیمه ها از ترس، جان سپرده...
ملعونی با اسب او را ترسانده بود.
فهمیدم دو کودک در زیر سم اسبان جان سپردند.
فهمیدم به خیمه ها که آتش زدند زن ها و کودکان سوخته اند.
نمی دانم کسی از این سوختگی ها جان داده یا نه...
خودم که می گویم امکانش هست چرا که روایت است هشتاد و چهار زن و کودک در خیام بوده و زینب آن ها را از خیمه خارج ساخته...
کمی که فکر کردم دیدم چگونه می شود خیمه ها آتش بگیرد و زینب در ثانیه ای همه ی این تعداد را خارج سازد بدون آسیب رسیدن به کسی...؟
بعد هم که فهمیدم هر کسی هم که نسوخته باشد عقیله ی بنی هاشم و امام زین العابدین به طور حتم سوخته اند.
دلیلش واضح است.
امام عزیز ما بیمار در خیمه افتاده است و نای برخاستن ندارد.
خیمه ها را آتش زده اند و زنان در بیابان ها سرگردان و هراسان هستند.
زینب مصیبت دیده امامش را تنها نمی گذارد.
به خیمه ی آتش گرفته ی سجاد داخل می شود و بیرون می آید.
او را به روی زمین می کشد.
بیرون می آید.
انگار منتظر کمک است.
داخل می شود.
شعله های آتش مگر می شود که به رخساره ی زینب آسیب نرسانده باشد؟
مگر می شود بدن بیمار امام نسوخته باشد؟
زینب هم مانند مادرش سوخت.
ای فدایی حسین!
تن ما بیمه ی اشک هایمان بر حسین شده...
آتش جهنم بر آن اثر ندارد.
اما بیایید برای سوختن زینب و سجاد در میان شعله های خیمه، در عزاداری حسین بسوزیم.
بیایید از نای دل چنان اشک بریزیم که سوختگی دلمان را همه بفهمند.
بیایید با دل سوخته، اشکی را روان سازیم نه برای رهایی از آتش جهنم و نه برای اینکه از این دل سوختگی نفعی به خودمان برسد بلکه برای حسین و مصیبت حسین که واقعا دل را به آتش می کشد.
بیایید در دلمان خیمه ای برپا کنیم.
از همان خیمه های عصر عاشورا...
از همان خیمه های آتش گرفته...
از همان خیمه هایی که صدای العطش از آن بر می خواست.
با دلی که در آن خیمه ی سوخته ای هست بگو العطش...
العطش حسین...
عطش ما جرعه آب نیست.
عطش ما عشق توست.
عاشورا نزدیک است...
برگرفته از سایتhttp://beynolharamein43.blogfa.com/
نظرات شما عزیزان: